کفش کودکی را دریا برد ، کودک روی ساحل نوشت : دریای دزد.
آنطرف تر مردی که صید خوبی داشت روی ماسه ها نوشت: دریای سخاوتمند.
جوانی غرق شد مادرش نوشت: دریای قاتل.
پیرمردی مرواریدی صید کرد نوشت: دریای بخشنده.
موجی آمد و نوشته ها را شست ؛ دریا آرام گفت :
بقضاوت دیگران اعتنا نکن اگر میخواهی دریا باشی
